دست‌نوشته‌های کمیل



 

:بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن

بہ روایت غاده جابر

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (2)

 

ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی ، شهرمان ، پیشم آمد و گفت: آقای صدر می خواهد شما را ببیند.من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم ، مخصوصا این اسم را .اما سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنان اند ، خودشان اهل مطالعه اند و می خواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هرچند به اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر ، ایشان از من استقبال زیبایی کرد .از نوشته هایم تعریف کرد و اینکه چقدر خوب درباره ولایت و امام حسین ع   که عاشقش هستم " نوشته ام.

 

بعد پرسید: الان کجا مشغولید ؟ دانشگاهها که تعطیل است .گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم .گفت: اینها را رها کنید ، بیایید با ما کار کنید .پرسیدم  چه کاری ؟ گفت: شما قلم دارید ، می توانید به این زیبایی از ولایت ، از امام حسین  ع ، از لبنان و خیلی چیزها بگویید ، خوب بیایید و بنویسید .گفتم: دبیرستان را نمی توانم ول کنم ، یعنی نمی خواهم. امام موسی گفت: ما پول بیشتری به شما میدهیم ، بیایید فقط با ما کار کنید.    من از این حرف خیلی ناراحت شدم .گفتم: من برای پول کار نمی کنم ، من مردم را دوست دارم .

 

 اگر احساسم تحریکم نکرده بود که با این جوانان باشم اصلاً این کار را نمی کردم ، ولی اگر بدانم کسی می خواهد پول بیشتر بدهد که من برایش بنویسم احساسم اصلاً بسته میشود .من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنویسم .و با عصبانیت آمدم بیرون . البته ایشان خیلی بزرگوار بود ، دنبال من آمد و معذرت خواست، بعد هم بی مقدمه پرسید چمران را می شناسم یا نه .گفتم: اسمش را شنیده ام .گفت: شما حتماً باید اورا ببینید .

 


:بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن:

بہ روایت غاده جابر

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (1)

سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت میگذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند،داستان "مرد صالحی که یک روز در این سرزمین به خلوص قدم زد

دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم میآید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت ، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید ؟ چه می دانست ! حتماً نه .خبرنگاری کرده بود ، شاعری هم ، حتی کتاب داشت . اما چندان دنیا گردی نکرده بود . "لاگوس" را در آفریقا می شناخت چون آن جا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را ، چون به آنجا مسافرت می رفت .

بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد و آن ها خرج می کردند، هر طور که دلشان می خواست . با این همه ، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل .هر چند نمی فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند.حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی ، از مصیبت .

 

خانه ما در صور زیبا بود ، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد .شب ها در این بالکن می نشستم ، گریه می کردم و می نوشتم . از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف می زدم، با ماهی ها ، با آسمان .

 

این ها به صورت شعر و مقاله در رومه چاپ می شد . مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود .

من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین . در باره اش هیچ چیز نمی دانستم ، ندیده بودمش ، اما تصورم از او آدم جنگ جوی خشنی بود که شریک این جنگ است.

 

جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات:

 

 



فصل دوم
راوی برای روایت چهار تا سین لازم دارد
  ۱- سوز
۲- سواد
۳- سلیقه
۴- سعه صدر
۱-راوی یا یک خطیب  به اندازه ادعایش باید پختگی داشته باشد راوی به جایگاهی تکیه کرده که می‌خواهد واسطه بین دوران دفاع مقدس با دوره ای که در آن زندگی می کند باشد  ارتباط دادن بین دو نسل را به عهده گرفته است نسلی که در دل انقلاب حضور داشته نسلی که از زمان پیروزی انقلاب بیش از30 سال فاصله دارد لذا کسی می تواند این رابطه را برقرار کند که سوز و پختگی لازم را داشته باشد
مثال

فرمانده لشکر ۹ زرهی عراق ایستاده بود با دوربین حرکت زرهی  لشکرش که با دقت و با قدرت زیر آتش پشتیبانی توپخانه و خمپاره و هواپیماها و بالگردها در حال پیش رفتن است تا خاکریز فتح شده را پس بگیرند تماشا میکرد آرایش تانک ها او را به زبان آورد گفت می خواهم بدانم چه کسی قادر است یا امکانات دارد در مقابل این لشکر می تواند مقاومت کند

از طرفی پشت خاکریزی که هدف زرهی عراق است زیر آتش شدید دشمن رزمندگان ما به دنبال سنگری و سوراخی بودند تا از شر اتش دشمن در امان قرار بگیرند مسئول محور در حالی که پشت خاکریز قدم می‌زد و مرتب هم تشویق می‌کرد و خواهش می‌کرد بروند بالای خاکریز آماده باشند مانور دشمن را زیر نظر بگیرید فریادش در برابر هجمه آتش دشمن اثری نداشت تا اینکه معلم قرآنی که از بچه‌های گردان بود از سنگر بیرون اومد و شروع کرد با صدای بلند بچه‌های بسیج را مخاطب قرار داده و فریاد می زد و میگفت آهای بچه رزمنده یادت نره خدا وعده داده وعده خدا تخلف ناپذیر است خدا گفته کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باور کنید قدرت ایمانتان غوغا می کند خدا گفته نصر من الله و فتح القریب پیروزی شما نزدیک است پاشو خاکریز منتظر شماست مکرو مکرالله والله خیرالماکرین خدا مکر دشمن را به خودشان برگرداند آرپیچی تو بردار برو و بالای خاکریز تمام اعتقادات خودت را جمع کن اسلحه را رو به دشمن بگیر دستت را روی ماشه بگذار ما رمیت اذ رمیت را زمزمه کن ان تنصرو الله ینصرو کم و یثبت اقدامکم را خدا برای تو گفته معلم می گفت و میان بچه ها قدم می زد همه را مخاطب قرار داده بود پخت گی ان معلم زیر آتش دشمن غوغا به پا کرد همه را به بالای خاکریز کشاند طوری که آرپیچی زن تیربارچی و تک تیرانداز و غیره همه هجوم بردند بالای خاکریز مستقر شدند

 در همین حین فرمانده محور بچه ها را خطاب قرار داد و گفت صبر کنید الان زمان شلیک نیست بگذارید نزدیک شوند از بالای خاکریز نمیشود آرپیچی زن ها از خاکریزپایین بروید از پایین باید شلیک کنید هم آماده شدند ازبالای خاکریزرو به دشمن سرازیر شدند معلم قرآن فریاد زد  بچه شیعه ها قبل از شلیک مارمیت اذرمیت یادت نره بچه ها رفتند آن طرف خاکریز همه آماده شدند تانک ها نزدیک شدند با حکم شلیک فرمانده آرپیچی زن ها تانک‌ها را نشانه گرفتند موشک ها رها شد در همان لحظه تعدادی از تانک ها به آتش کشیده شدند صدای تکبیر پشت خاکریز اعلام پیروزی شد
فرمانده لشکر ۹ زرهی عراق در حالی که داشت تماشا می کرد متوجه شد تعدادی از تانک هایش آتش گرفته اند تعدادی از آنها رو به فرار هستند متعجب از این اتفاق بود که به موشک زن‌های حاضر پیش رویش فرمان داد هر تانکی که در حال فرار است را بزنید تانکها از روبرو با آرپی چی زن ها به آتش کشیده می شدند و در حال فرار توسط موشکی زنهای عراق آتش زده می شدند حقیقت اللهم اشغل الظالمین به ظالمین رخ‌داد
پختگی معلم قران آن لحظه موفقیت دشمن را به شکست آنها تبدیل کرد
۲- سواد :سین دومی که راوی لازم دارد سواد است سواد ترکیبی از آگاهی و فهم است کسی که اطلاعات را جمع کرده و آنچه را که جمع کرده را می‌فهمد و قدرت تحلیل آن را دارد کسی که نسبت به موضوع آگاهی دارد او را عالم ان موضوع می گویند کسی که نسبت به موضوعی تحلیل کارشناسانه دارد آن را از همه جوانب میفهمد فهیم است قدرت تفهیم دارد
مثال از تهران با ستاد جنگ‌های نامنظم تماس گرفتند با مصطفی چمران کار دارند چمران با شروع صحبت متوجه شد از بیت رهبری آقای سید احمد خمینی هستند و به چمران پیام می‌دهد که امام دلش برای تو تنگ شده از او دعوت شد تا سفری به تهران داشته باشند و با امام دیدار تازه کند خبربین نیروها و فرماندهان جنگ های نامنظم پیچید عده ای از آنها با چمران تماس گرفتند مشکلات را گفتند از او خواستند تا به اطلاع امام برسانند لیستی از مشکلات نوشته شد چمران قول داد خدمت امام بگوید چمران از اهواز به سمت تهران حرکت کرد در جماران با امام دیدار کرد بعد از ملاقات به اهواز برگشت سفارش دهنده ها خدمت چمران رسیدند موضوع را پیگیری کردند
چمران در پاسخ گفت خدمت امام رسیدیم در آن دیدار متوجه شدم دور تادور اما مشکلات گرفته خجالت کشیدم مشکلات خودم را روی آن بریزم به فکر افتادم تا مقداری از مشکلات را بردارم کمکی به امام کرده باشم سواد یعنی همین که می فهمد در مقابل تکلیف پیش رو باید چه کار کند
۳- سلیقه  :

منظور از سلیقه هنرمند بودن در روایت‌گری است راوی اگر هنر نداشته باشد خلاقیت در روایت نداشته باشد قبل از اینکه ارتباط برقرار کند آتش به پا می‌کند سلیقه ، توانمندی در بهترین شکل از فرصت پیام ،مکان و مخاطب استفاده کردن است  لذا در امر سلیقه در روایت به سه نکته اساسی باید توجه داشته باشند
---گزینش خوب کلمات

راوی به واسطه کلمات ارتباط بین دو نسل را انجام می دهد باید از کلماتی استفاده کند که هدایت به سمت نور انجام گیرد بدآموزی نداشته باشد کلمات به عنوان فیتبعون احسن باشد کلمات خوب، بار ارزشی را  همراهی می‌کنند محبت را افزایش می‌دهند به سمت رحهما بینهما  حرکت میکنند
مثال :

 دو نفر از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۳۲ انصار با دعوت علی چیت سازان جذب جبهه شدند انها بعد از ازاد شدن از زندان و توبه کردن با دعوت علی چیت سازان فرمانده نیروهای اطلاعات و برای کار اطلاعاتی به جمع بچه‌های اطلاعات پیوسته اند ولی به دلیل داشتن خلق و خوی عادت قبلی موجب آزار و اذیت عده ای شده بودند که چند نفر خدمت علی آقا چیت سازان می‌روند نسبت به رفتار این دو نفر معترض می‌شوند علی آقا به آنها می‌گوید اجازه بدهید به این ها فرصت بدهید تا اینها صدای امام را صدای انقلاب را بشنوند و بعد قضاوت کنید اگر با صدای امام همانطور زندگی کردند دوباره در همان وادی خواستند بمانند وقت قضاوت است آن دو نفر به قدری شجاع بودند و در سخت‌ترین راه کارها فعالترین ها بودند  و در نهایت در عملیات شهید شدند

بعد از شهادت این دوعزیز ، آنها که عجولانه قضاوت کرده بودند پشیمان بودند دنبال جبران بودند که علی آقا به آنها گفت بروید همانند آنها زندگی کنید چگونه به امام پیوستند چگونه سرباز امام شدند و چگونه سربازی کردند و نهایت شهید می‌شوند شهادت مزد جهاد است استفاده از ادبیات خوب برای پاسخ دادن علی آقا به معترضین از ادبیات خوب استفاده میکند جواب علی هم فرصتی برای دعوت شدگان میشود و هم درسی برای کسانی که بی صبر بودند   

--
چینش خوب کلمات

در روایت کلمات باید طوری چینش شود که مستمع با کمترین و با سرعت بالا پیام را بگیرد مجبور نشود برای فهمیدن هم فکر کند هم بر گذشته رجوع کند و هم سوال انگیز شود این چینش باعث می شود زیبایی خاصی به روایت  دهد
مثال : شهید همت میگفت در آموزشها عرق بریزد تا در عملیات خون نریزد

 شهید چیت سازان  کسی می تواند از موانع دشمن بگذرد که از نفس خود عبور کرده باشد

 تا من خود را خنثی نکنیم نمی‌توانیم مین دشمن را خنثی کنیم

تا رحمها بینهم نباشد اشدا الکفار نمیشود

و
 
پردازش متناسب کلمات :

مطالبی در قصه و روایت وجود دارد که پردازش آن باعث می شود بهره‌ برداری بهتری در روایت رخ  میدهد
مثل

 شهید همت به فرماندهان گردان ها گفتند با نیروهای تحت امر خودتان زندگی کنید نگذارید فاصله ها  ،شما را از هم دور کند با نشست و برخاست به آنها اعتماد سازی کنید آنها را بشناسید و حرف همدیگر را بفهمید تا در تاریکی شب عملیات انها هم به شما اعتماد کنند و هم شما به انها  اعتماد کنید افراد توانمند را شناسایی کنید و مسیر تربیت و رشد آنهارا مهیا کنید
۴-صبوری کردن :

 در روایت لازم است و روای باید بداند روایت در حقیقت جنگ با شیطان است حمله به خاکریز دشمن خاکریزی که در باورهای مخاطب من احداث شده این خاکریز ممکن است در اثر جهل ،تنبلی ،عناد و غیره احداث شده است بدون صبوری امکان فتح خاکریز وجود ندارد صبر کردن در دو جبهه باید صورت گیرد
الف :صبر در فوران کردن اطلاعات انباشته شده در درون راوی

راوی باید در رابطه موضوعی که روایت می کند حداقل ده برابر اطلاعاتی که می‌خواهد ارائه بدهد باید اطلاعات داشته باشد
راوی باید با صبوری اطلاعات خود را طبق فرصتی که دارد مخاطبی که دارد موضوعی مورد بحث است اطلاعاتش را منتقل کند مثل آقای قرائتی سخنران توانمند و ملای باسوادی است هم قادر است ثروتمند معلومات است ولی حداکثر زمانی که به کار می‌گیرد نسبت به معلوماتش قابل قیاس نیست و هم توجه دارد که برای چه کسی صحبت می کند گاهی آن قدر خودش را تنزل می دهد و پایین می آورد تا با مخاطب همسطح شود تا بتواند دست بدهد تا بتواند دستش را بگیرد و هدفش را منتقل کند و پیامش را برساند تا به امروز موفق بوده
ب:: صبوری در برابر رفتار مخاطب

راوی میداند که در برابر گارد مخاطبش مواجه هست لذا تنها در سایه صبر کردن می تواند این گارد را که شیطان احداث کرده بشکند کار فرهنگی یک حرکت و یک عملیات مقابل تلاش های شیطان است شیطان تنها در سایه توصیه هایش توانسته هم یارگیری کند و هم مخالفش را حذف کند برای مقابله با آن باید مانند خودش عمل کرد با توصیه های موثر و قابل فهم می شود حداقل مقاومت کرد باید پیروزی را رقم زد برای موثر واقع شدن توصیه‌ها صبر لازم است تا تو را قبول کنند به تو اعتماد کنند و از تو  پیروی کنند

مثال :

 شب عاشورا امام حسین علیه السلام رو کرد به یارانش گفت این لشکر با من کار دارد هر کس می‌خواهد برود برود  آن که میماند کشته خواهد شد او حتی یاران را با اسم نام برد و از آنها خواست بروند انها که در دام و وسوسه‌های شیطان اسیر بودند یا به نحوی گیر داشتند رفتند ولی آنها که وامدار شیطان نبودند سعادت خود را در رکاب امام می‌دیدند دنیا را فدای اطاعت امام کردند و بقای خود را در جبهه حقّ دیدند ماندند

چند نکته مهم
راوی که واسطه بین دو نسل است نیاز دارد به گونه‌ای عمل کند نه تنها این اتصال باید صورت بگیرد بلکه نسل دوران دفاع مقدس به عنوان الگو برای نسل حاضر مقبول قرار گیرد و همچنین به عنوان گنجینه ای که تاریخ را تامین کند
لذا راوی لازم دارد که علم به واقعیت های جنگ داشته باشد و علم به واقعیت ها و نیازهای امروز داشته باشد بداند با که و چرا جنگ شد چگونه ،کی ، باچه کسانی ، چه مدت و. طول کشید علم به این سوال‌ها چشم را باز می کند و او را آگاه می کند تا از آنچه می بیند سخن می‌گوید در حقیقت علم ابزار روایتگری است

 نکته بعدی : هنراز ابزار توانمندی لازم برای روایت است راوی هنرمند یعنی این که قدرت تجسم و انتقال حس را دارد نکته مهم تر و اصلی راوی باید یک شخص متقی باشد توجه به تقوا در برنامه اصلی باید قرار دهد چرا که تقوا محدودیت در به خطا رفتن در روایت را به عهده دارد مانع از دروغ می شود مانع از درشت گویی تخریب و غیره می‌شود در تقوا خدا مد نظر است خدا مدد میکند

 اگرعلم نباشد فقط هنر باشد یعنی راوی یک شخص هنرمند است و توانایی انتقال حس و ایجاد تجسم و قدرت تفهیم دارد مخاطب را به بی‌راهه می‌برند اگر راوی علم داشته باشد هنر نداشته باشد روایت بی فایده یا کم فایده می شود و حتی ممکن است در انتقال حس و فهماندن بد عمل کند زدگی به وجود می آورد اگر علم باشد هنر باشد تقوا نباشد علم و هنر موجود در خدمت شیطان قرار می گیرد راوی نور به راوی ظلم مبدل می‌شوداگر تقوا باشد ولی علم و هنر ندارد او هرگز روابت نمکند میرود تا اینکه همه عالم به علم موضوع شود و هنرمند شود در غیر این صورت روایت نمیکند   



مثال :

 ماه رمضان بهار قرآن بود روایت قرانی گفتم

بچه ها اطلاعات برای عملیات کار شناسایی را در هورالهویزه مشغول بودند مشکلی پیش رو بود پاسگاه‌های عراق در هور پاسگاه‌ها شناور بود و در هر پاسگاه  یک سگ وجود داشت و سگ بو می کشید و با پارس کردن نگهبانان عراقی را  اگاه میکرد و مانع شناسایی می‌شد

نیروهای اطلاعات شب در سنگر با هم صحبت می‌کردند و از کار سگها می‌گفتند معلم قرانی انجا بود گفت : چرا  از قران مدد نمیگیرید گفتند وجعلنا  آیت الکرسی  وان یکاد و ۴قل خواندیم جواب نمی دهد
معلم قران گفت آیه مربوط به خودش را بخوانید

 آیه مربوط کدام است ؟

گفت سوره کهف  بخشی از آیه ۱۸ کلهم باسط زراعیه
شب بچه ها برای شناسایی با این معلم رفتند این فراز از آیه ۱۸ سوره کهف را خواندند به سمت سگ فوت کردند بچه‌ها دیدن سگ روی دستشان نشسته بود پارس نکرد رفتند و برگشتند باز همان طور نشسته بود
۷-منبع شناس:

دانستن منابع خاص هر موضوع برای راوی بسیار مهم است باید بداند از کجا نقل و قول می کند صحت و سقم آن را بداند سند معتبر برای روایتش داشته باشد روایت هم عقلانی باشد هم مستند باشد و هم با حقیقت همسو باشد واقعیت‌هایی که ما را از حق دور می کند باید پرهیز کنیم واقعیت‌ها را بگوییم که ما را به حق هدایت بکند واقعیت‌ها گاهی با مزاج ما هم سو نیست ولی چون به سمت حق است نباید حذف شود
مثال

شهید صیاد شیرازی میگفت در رابطه با تصمیم گیری برای عملیات ها در جلسات با هم می جنگیدیم تا به یک نظر واحد برسیم و پس از آن با هم میرفتیم با دشمن در میدان متحد می جنگیدیم هر که از بیرون نگاه می کرد زمان تصمیم‌گیری ما را تماشا می کرد ما با هم دعوا می کردیم آنها فکر می‌کردند ما با این دعوا کردن هرگز نمیتوانیم با دشمن بجنگیم


سم الله الرحمن الرحیم

حکمت دانایی و آگاهی و حقایق اشیا درختی است که در قلب انسان می روید و میوه‌اش بر زبان انسان ظاهر می شود امیرالمومنین علی علیه السلام

حکمت ها را باید به واسطه قلب شناخت و فهمید حکمت حفظ حروف نیست بلکه شناخت حدود است کسی که حدود را شناخت عاقلانه سخن میگوید

میوه حکمت در کلام خودش را نشان می دهد

حکیم فراتر از زمان و مکان می بیند می فهمد و می گوید


بسم الله الرحمن الرحیم 
یک کلمه سخن حکمت که انسان را با حقایق آشنا نماید برای مومن شنیدنش از یک سال عبادت بهتر است پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
توفیق شنیدن و آشنا شدن با سخنان حکیمانه لطفی است که حق تعالی مقرر می کند و استفاده کردن از این لطف تنها برای کسانی ممکن است که معنای حقیقی عبادت را درک کرده باشند و بندگی خدا هر چه آگاهانه تر باشد ارزشمند تر است و کسب فیض در محضر حکیم بالاترین عبادت است و تفکر و تعقل بر حکمت ها فرصت خاصی از سوی خداست
 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله اینترنتی هنرستان دخترانه پروین اعتصامی سورشجان فروشگاه وبلاگ شخصی آرمین محمد زاده مربای کاج! سالم زیبا در مسیرناکجا آباد بیت‌کوین ترموود ایرانی درجه یک، ترموود کردن چوب، دستگاه ترموود منبع وب سایت